خبرگزاری فارس -همدان؛ قرارمان شد ساعت یک بعدازظهر مقابل امامزاده عبدالله(ع)، هیچ تصوری نسبت به آنچه قرار بود در ۹ ساعت آینده رخ دهد نداشتم، حتی اسم روستایی هم که با گروه جهادی راهی آنجا شدیم نمیدانستم، وقتی به گوشم خورد آنچنان ناآشنا بود که متوجه نمیشدم، بنابراین تصمیم گرفتم تا دیدن تابلو روستا منتظر بمانم.
اینطور که از توضیحات جهادگران دستم آمده بود، تقریباً یکی از آخرین روستاهای استان همدان در شهرستان کبودراهنگ بود که فاصله اندکی با مرز همدان با استان کردستان داشت. نخستین توقف ما شهرک الوند بود تا نماز بخوانیم و همه اعضای گروه از راه برسند. ماسکهای ساخت گروه جهادی هم رسید و هر یک از اعضا در حال بحث و تبادل نظر درباره آن بودند.
پس از اقامه نماز حرکت کردیم، بنا بر گفته راه بلدان حدود یک ساعت و ربع تا روستایی که تا کنون بسیاری از ما نمیشناختیم، راه بود و تعریف، تحلیل و تفسیر رسانهایها راه را کوتاه کرد.
جلوهای از بهشت خداوند
اکسیژن ناب که به مشامم رسید و نقاشی زیبای طبیعت که در مقابلم جان گرفت، متوجه شدم که رسیدیم، دنبال نام روستا که میگشتم، چشمم تابلو سبزرنگ را دید که بر روی آن با رنگ سفید نوشته شده بود «دارقشلاق».
جهادگران هیأت رزمندگان ثارالله همدان که نام خود را گروه جهادی شهید حاج میرزا محمد سلگی گذاشته بودند، به سرعت در محل تعبیه شده، مستقر شدند.
کنار ساختمان مخروبه مدرسه کانکسی برپا بود و البته یک ساختمان کوچک تازه ساخته شده که دو دوره ابتدایی اول و دوم را با هم شامل میشدند. کنار مدرسه، سرزمینی دیگر واقع شده بود، تا چشم کار میکرد، دشت بود و کوه که به رنگ سبز، همان رنگ بهار آراسته شده بود.
پرندگان موسیقی رزمایش را مینواختند
ابرها نزدیک آدمی بودند و پرندگان در ارتفاعی کمتر از قامت انسان پرواز میکردند و موسیقی رزمایش را مینواختند، ترسی هم از آدمهایی که آنجا بودند نداشتند گویی آنها هم میدانستند که همه این آدمها از جنس دیگری هستند و قرار نیست سنگ حواله پرندهها دهند بنابراین میخواندند و گرد جهادگران طواف میکردند.
چادرها برپا شد همه آستینها را بالا زده بودند و ماسک بر صورت داشتند اما چه کسی دلش میآمد هوای تازه و پاک دارقشلاق را مستقیم استشمام نکند. پزشکان در مدرسه مستقر شدند، یکی از چادرها برای پاسخگویی به احکام شرعی اختصاص یافت و دیگری برای ارائه مشاوره به اهالی روستا.
ساعت ۱۶ رزمایش آغاز شد
طبق برنامهریزی آغاز رزمایش ساعت ۱۶ بود که سر ساعت آغاز شد اهالی هم یک به یک از راه رسیدند، سرپرست گروه مصطفی میرزایی وقتی همه مسائل را بررسی کرد، به جهادگران اعلام کرد که وقت زیادی هم میآوریم، بنابراین خودرو جهادگران راهی یکی از روستاهای اطراف شد تا هر آنچه میتواند از اهالی را برای غربالگری سلامت بیاورد.
در همان ابتدا، مسنترها در مقابل مدرسه برای غربالگری سلامت صف کشیدند، مردان راهی چادر پاسخگویی به احکام شدند و بانوان هم برای دریافت مشاوره به چادر خانم دکتر رفتند. یک روحانی جوان به همراه یکی از جهادگران، کودکان را گرد هم جمع کردند و بازیهایی همچون گل یا پوچ آغاز شد و با صدای چهچه پرندگان که همچنان گرداگرد اردوگاه گروه جهادی میچرخیدند، صدای بازی کودکان هم برخاست و سمفونی که بدون وقفه نواخته میشد، نوازندگان جدید خود را هم شناخت.
کمک مومنانه تنها تهیه بسته غذایی نیست
مصطفی میرزایی، سرپرست گروه که خیالش از همه چیز آسوده شده بود را بالاخره پیدا میکنم و گفتوگوی ما آغاز میشود، او میگوید: پیرو سخنان مقام معظم رهبری مبنی بر رزمایش همدلی یا کمک مومنانه به فقر در ماه مبارک رمضان، هیأت رزمندگان ثارالله همدان که پویش میانداران سلامت را از روزهای اول شیوع ویروس کرونا راهاندازی کرده وارد مرحله جدیدی از فعالیتهای خود شد.
مسؤول هیأت رزمندگان ثارالله میافزاید: مرحله چهارم فعالیتهای این گروه رزمایش خدمت مومنانه در نظر گرفته شده که امروز در حال انجام است و مرحله پنجم هم برپایی یک آشپزخانه پخت غذا است که غذای گرم را بین جامعه هدف توزیع میکند.
او ادامه میدهد: هر هفته در ماه مبارک رمضان به یکی از روستاهای محروم شناسایی شده میرویم و در چند بخش شامل غربالگری سلامت که اصلیترین بخش را تشکیل میدهد، مشاوره و پاسخگویی به سؤوالات شرعی خدمات مومنانه را ارائه میدهیم.
میرزایی بیان میکند: یکی از روحانیون نیز کودکان روستا را گردهم جمع میکند و با رعایت پروتکلهای بهداشتی برنامههای شادی را برای آنها با مشارکت خود کودکان برگزار میکند.
او ادامه میدهد: در نهایت نیز با توزیع غذای گرم اطعام در زمان افطار انجام میشود که یک ساعت پیش از افطار غذا از همدان میرسد و بین اهالی که پیش از این اطلاعرسانی هم نشده توزیع میشود.
مسؤول هیأت رزمندگان ثارالله همدان میگوید: در زمانی که این برنامهها اجرا میشود، برخی از جهادگران با هدف شناسایی مشکلات، کمبودها و محرومیتها وارد روستا میشوند تا با برنامهریزی انجام شده، اقدامات عمرانی پس از ماه مبارک رمضان انجام شود.
او میافزاید: نام گروه جهادی نیز به دلیل شهادت مظلومانه شهید سلگی به نام شهید حاج میرزامحمد سلگی قرار دادیم تا هم به ندای مقام معظم رهبری لبیک گفته باشیم و هم جریانی را آغاز کنیم که همگی بدانند کمک مومنانه تنها تهیه بسته غذایی نیست و اقدامات مختلفی میتواند انجام داد.
همه آدمها به یک رنگ
همه اعضای گروه جهادی گوشهای از کار را گرفتند، تنها کافی است آدمی در این جمع قرار گیرد دیگر از خود بیخود میشود، آقا بهزاد علیپور، عکاس خبرگزاری فارس چند لحظهای دوربین را روی شانهش میگذارد و در برپایی یکی از چادرها همراه میشود، به یکباره یادش میآید که باید این صحنهها را ضبط کنند، بنابراین پس از انجام کار دوباره دوربین را برای ثبت این لحظات به دست میگیرد.
همچنان مسحور طبیعت زیبای دارقشلاق هستم و کمی شانه به شانه دشتها و تپههایی که با یک نظم بینظیر بالا و پایین میشود، گام برمیدارم، یکباره آسمان گویی فرومیریزد، خانههای خشتی ویران شده یکی یکی در مقابل چشمانم ظاهر میشود، تعجب میکنم که تاکنون متوجه ویرانیها و خرابیهای روستا نشدم.
آنچنان اکسیژن ناب همراه با طبیعت سبز زیبا غرقم کرده بود که ویرانیهای روستا به چشم نمیآمد. دبهای هم دست یکی از بانوان روستا بود که آب میبرد، هرجا حرف از حاج میرزا که باشد، خواهی نخواهی پای آب هم به میان خواهد آمد، بالاخره فهمیدم که آب لولهکشی شده شور و غیر قابل مصرف است و اهالی مجبورند برای تهیه آب آشامیدنی، روزانه به چشمه رفت و آمد کنند. گروه جهادی حاج میرزا هم سریعاً تشکیل جلسه سرپایی میدهند، روحالله نباتی، یکی از بسیجیان و اعضای گروه اقدامات اولیه را انجام میدهد و قرار و مدارها را میگذارند تا حداقل بتوانند آب چشمه را به نقطهای از روستا منتقل کنند که در دسترستر باشد.
خانهها در انتظار ویرانی
حدود ۴۰ خانوار با جمعیت بیش از ۱۳۰ نفر در روستا زندگی میکنند، گاهی در میان ویرانیها خانهای جدید ساخت علم شده که البته هیچ سنخیتی با روستا ندارد. برخی از افراد هم در همان خانههای قدیمی که گویی هر لحظه در حال فرو ریختن است زندگی میکنند.
به مقر استقرار گروه بازمیگردم، صف غربالگری سلامت از همه طولانیتر است، خودرو برخی از اهالی روستای «کلیک» را هم به مقر گروه جهادی آورده است. به یکبار متوجه میشوم که هیجانی بالا گرفته است و جهاگران تلاشی مضاعف به کار گرفتند، مشخص شد که وقتی پزشک گروه برای برخی از افراد آمپول تجویز کرده، اهالی با تعجب نگاه میکنند چراکه هیچ کس در روستا نیست و اغلب مجبور هستند برای درمان به روستاهای مجاور و یا شهر مراجعه کنند بنابراین جهادگران به سرعت بخش تزریقات را برپا کردند تا وقتی پزشک آمپولی تجویز میکند، همانجا نیز تزریقات انجام شود.
این هیجان که فروکش میکند، متوجه صدای کودکان میشوم که حالا فریادها جنس شور و تعصب گرفته است، چشم که برمیگردانم میبینم روحانی گروه، بازی فوتبال را برقرار کرده و صدای «گل گل» هم گاهی اوقات به گوش میرسد.
ویرانی خانههای روستا، نبود خانه بهداشت و نبود آب آشامیدنی، تقریبا اجازه لذت بردن از طبیعت ناب روستا را نمیدهد، اما به دل طبیعت میزنم، وقتی برمیگردم بازی فوتبال تمام شده و هر کدام از بچهها یک بادکنک که به شکل شمشیر برای پسرها و گل برای دخترها درآمده است، به دست دارند و مشغول شمشیربازی هستند.
ارائه آموزش مهارت زندگی برای اهالی روستاضروری است
کمی آن طرفتر روانشناس گروه که حالا سرش خلوت شده و در دل طبیعت غرق شده است، وقت را مغتنم میشمارم و سر صحبت را باز میکنم. از خانم دکتر مونا ارجی، متخصص روانشناسی از مشکلاتی میپرسم که با آنها برخورد کرده پاسخش دردآور است و سخنانش کافی است که دیگر از نقاشی به آن زیبایی لذت نبرم. با توجه به سخنان مشاور گروه جهادی، بانوان روستا نیازمند محبت همسران خود هستند و برخی برای ارتباط برقرار کردن با کودکان و نوجوانان خود چه، دختر و چه پسر با مشکل مواجه هستند.
همچنین در یک روستای ۱۳۰ نفره اعتیاد پررنگ است به طوری که سیگار کشیدن بین نوجوانان هم رواج دارد، دکتر ارجی معتقد است که باید کارگاههای آموزشی همسرداری در روستا برگزار شود و به هر نحوی مقابل اعتیاد در روستا ایستاد. مادران نگران فرزندان کوچک خود هستند که در سن نوجوانی به دام افیونهای سنتی و صنعتی نیفتند.
ادامه صحبت با خانم دکتر کمی سختتر میشود، هیچ آدمی دوست ندارد این سخنان را بشنود، این پا و آن پا میکنم که زودتر صحبتمان تمام شود. سرپرست تیم پزشکی گروه را میبینم، مردی بلندقد با موهای جوگندمی زیبایی که باد آن را آشفته کرده است، دکتر محمود حمیدیان حدود ۲۰۰ بیمار را ویزیت کرده و به دو نفر هم مشکوک شده که ممکن است به کرونا دچار شده باشند، او معتقد است که کهن سالان روستا از دردهای مفاصلی رنج میبرند.
روستا روحانی ندارد
در حالی که با دکتر راهی مسجد میشویم که کمی استراحت کنیم تا وقت اذان برسد و افطار کنیم. یکی از بانوان روستا که دست در دست کودکش دارد را در مسیر میبینم، از او میپرسم که از خدماتی که گرفته راضی است که پاسخ میدهد: هم از پزشکی استفاده کردم و دارو گرفتم و هم مشاور کمک بزرگی به من کرد، به همین دلیل از همگی تشکر میکنم حتی از روحانی هم سوالهایم را پرسیدم، چون اینجا روحانی کمتر میآید.
خدمت جمشیدی پیرمرد دارقشلاقی هم که کیسه دارو به دست در حال بازگشت به منزلش است در پاسخ به سوالم میگوید: درد کمر بسیار اذیتم میکند، خوشبختانه پزشک هم آمپول و هم دارو تجویز کرد که تزریق کردم و احساس بهتری دارم.
درد پیرمرد البته تنها از کمرش نمیآید، با همسرش در روستا تنها هستند و فرزندانش راهی شهر شدند، شاید درد تنهایی بیشتر او را میآزارد.
مرحله پنجم رزمایش توزیع غذای گرم هنگام افطار
به مسجد که رسیدیم گمانم بر آن بود که رزمایش به پایان رسیده است و باید نماز را بخوانیم افطار کنیم و راهی خانه شویم اما دوباره شور و هیجان و این طرف و آنطرف رفتن اعضای گروه آغاز شد، بله غذای گرم از همدان رسید تا هنگام افطار توزیع شود.
داخل مسجد غذاها را داخل ظروف یکبار مصرف کشیدند، همگی ماسک بر صورت و دستکش به دست دارند و هرازگاهی یک نفر تذکر میدهد که فراموش نکنند فاصلهها را حفظ کنند، گویی همه میدانستند که وقتی نام جهادگر بر روی کسی گذاشته میشود، یعنی اینکه آن فرد از جانش گذشته است و غرق در خدمت به خلق است.
غذاها که آماده میشود سوار وانتها میشویم، دو وانت مسؤول توزیع غذا میشوند، من بالای باربند وانت نشستم و ضمن اینکه خانههای ویران را میبینم، از بودن در کنار انسانهایی از جنس ایثار و از خودگذشتگی لذت میبرم.
غذا و نان توزیع میشود، به آخر کار که نزدیک میشویم، میبینم در گروههای چند نفری پچ پچ آغاز شده، خودم را نزدیک میکنم، متوجه میشوم که دارند نقشه یک اردوی جهادی را میکشند که چند خانه برای اهالی بسازند، خانههایی که در آستانه ویرانی هستند و دیوارهای آنها فروریخته را به یکدیگر نشان میدهند.
قرار میماند برای پس از ماه مبارک رمضان تا اردوی عمرانی برپا شود و من هم اعلام آمادگی میکنم در این اردو حضور داشته باشم، بنابراین داستان جذاب دیگری از گروه جهادی حاج میرزا سلگی در راه است...
--------------
علی پنبهای
--------------
انتهای پیام/89040/خ